ایام بازگشت آزادگان را به ملت شریف خصوصا خانواده این عزیزان شادباش می گویم .
ولی یاد یک قصه روی دلم سنگینی می کند (بگذار بگویم)
آخر چه می شود شما هم بدانید.عصر روز آزادی خرمشهر که مردم شادمان و رزمندگان سرافراز
در مسجد جامع نماز شکر می خواندند عده یی از رزمندگان در محور شلمچه و ایستگاه حسینیه
دشمن را سر گرم کرده بودند که تعدادی به اسارت بعثیون در می آیند و صدام هم در مقابل
هزاران هزار اسیری که به دست رزمندگان اسلام می افتند
چاره ای ندارد که این تعداد معدود اسرای ایرانی را در تعداد زیادی خودرو سوار کرده و به ستون
از بصره به طرف بغداد حرکت داده و از شهرهای مسیر عبور داده و مردم چه بر سر آنها آوردند
بماند........... فقط همینقدر بدانید تداعی خاطره کاروان اسرای حسینی را........................
جلو مسجد قائم- شهر(کاشمر) محل اعزام نیرو من و کریم سوار اتوبوس بودیم
نزدیک حرکت بود که بابا آمدند داخل اتوبوس دست مرا گرفتند پیاده ام کردند
و خودشان کنار کریم سر جای من نشستند و رفتند.
مدتی بعد عملیات رمضان در منطقه شلمچه انجام شد و بابا بعد از عملیات
برگشتند ولی کریم نه. هنوز هم نه...
شهید عبدالکریم نورانی چه با صفا بودی. چه بی ریا بودی.
شادی روحش صلوات.